حق داریم اگر تمام سال سیاه پوش باشیم. آخر صفر که عزاداری ما تمام می شود و وارد ربیع الاولی می شویم... باز هم وقت غصه ی ماست. روز سوم ارتحال پیامبر، روزی است که تازه مصیبت امیرالمؤمنین شروع می شود. روزی است که به خانه ی حضرت یورش بردند و سوزاندند و...
و البته غربت امیرالمؤمنین(ع) از امام حسین(ع) بیشتر است. شاید یک روزی بنویسم که چرا.
بنی امیه و بنی عباس و بعدی هایشان تا الآن، جایی برای شادی ما باقی نگذاشته اند. شادی ما وقتی است که صاحب الامر ظهور کند.
*
در دانشگاه، استادی بود که به ما روش تحقیق درس میداد. فی الواقع الحادیات درس میداد! سر کلاس هم قبلاً زیاد بحث کرده بودیم. در اوائل ماه صفر، یک روز گفت: مگر نمی دانی سیاه پوشیدن در اسلام مکروه است؟ در جواب گفتم: مگر نمی دانید، ترویج الحادیات، در اسلام حرام است؟ کاش قدری جای نهی از مکروه کردن ما، خود و همکارانتان را نهی از منکر می کردید.
خیلی بهش برخورد.
-باید کاری کرد-
وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِسمَْاعِیلَ إِنَّهُ کاَنَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کاَنَ رَسُولًا نَّبِیًّا
وَ کاَنَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکَوةِ وَ کاَنَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا
(سوره ی مریم)
*
این اسماعیل، سوای از اسماعیل معروف است که می شناسیمش. پدرش القانا نام داشت. قرآن می گوید صادق الوعد بود. در وعده ای که می داد ثابت قدم بود. روزی با کسی، جایی بود. همراهش به او گفت همین جا بمان تا برگردم. و رفت. و یادش رفت. و بعد از یک سالی که داشت از آنجا رد میشد، دید اسماعیل هنوز هم آنجا ایستاده و اطرافش سبزه زار هایی رشد کرده اند. اسماعیل گفت: خلاف وعده دیدم که تا برنگشته ای محل قرار را ترک کنم..
*
همین اسماعیل را، به جرم هدایت مردم، دستگیر کردند و پوست صورت و سرش را کندند و محبوس کردند. ملکی بر او نازل شد. شاید جبرائیل. تسلیتش گفت و کفت: خدا مرا فرستاده که هر چه بخواهی به تو بدهم. در جواب ملک گفت: اسوه ی من حسین است. همه ی این بلاها فدای حسین.
*
خودش که غریب است؛ چه دوستان غریبی هم دارد در سراسر تاریخ...
*
منبع:
تفسیر البرهان
تاریخ انبیاء - مرحوم حسین عمادزاده
من در یک کتاب فروشی کار میکنم. و مشتری های خاصی دارم که همه با هم فرق دارند. ولی یک نوع خاصی از مشتری ها هستند که تا حالا هفت-هشت تایشان به تورم خورده اند و وقتی که از هر کدامشان خداحافظی میکنم، تا چند وقت هوایی می شوم:
... یک نفر وارد مغازه می شود. مرد میان سالی که صورتش را از ته تراشیده، شلوار لی و تی شرت راحتی به تن دارد. و گاهی هم بوی سیگارش خفه می کند ما را. اولش فکر میکنم از آن هایی است که دنبال کتاب های درسی فنی و مهندسی آمده. اما خب، میبینم که نه. دارد با خیال راحت لای کتاب ها میگردد. می روم جلو و سر صحبت را باز میکنم. دنبال کتاب هایی راجع به «جنگ» میگردد. تعجب میکنم که این آقا را چه به این چیزها؟
کتاب زندگی حاج احمد متوسلیان را که میبیند خیلی ذوق میکند. هر چه کتاب بهش معرفی میکنم میخرد. تعجبم بیشتر میشود.
بیشتر که صحبت میکند می فهمم که در جنگ حضور داشته. یکی زیر دست حاج همت بوده. یکی زیر دست حاج احمد. یکی زیر دست خرازی. یکی باکری...
کمی بیشتر که از صحبتمان میگذرد، صندلی میگذارم که بنشیند و چای برایش می آورم و سفره ی خاطرات جنگش را باز میکند. بغضش میگیرد و گهگاه هم میترکد.
کمی بیشتر که از صحبتمان میگذرد، میگوید الان ساکن انگلیس است. یکی دیگر اهل تورنتو. یکی لس آنجلس. یکی برلین. یکی مسکو...
میگوید از همه چیز خسته شده است.
بعد جالب اینکه از من راجع به سال 88 میپرسند و با لحن التماس گونه ای میگویند که مواظب باشید تا دوباره آن اتفاقات نیفتد. یکی ختم صلوات نذر کرده بوده که یک تار مو هم از سر آقا کم نشود. دیگری روز عاشورا، نذر تداوم نظام به فقرای شهرشان غذا داده بود و...
بعد هم میگوید: حاضرم هرچه دارم را بدهم تا باز در همان موقعیت زمان جنگ قرار بگیرم و دیگر برنگردم.
بعد هم شماره تلفن و ایمیل رد و بدل میکنیم. همدیگر را در آغوش میگیریم و خداحافظی میکنیم.
*
واقعاً چه کسی میفهمد که آن هشت سال چه اتفاقی در باطن عالم افتاد؟
پ.ن: طوبا للغربا..
به هوش
به هوش
جنگ، جنگ سنت و مدرنیته نیست که مجبور شویم برای نقض مدرنیته، سنتی زندگی کنیم. جنگ ما جنگ خداگرایی و اومانیسم است. چه مدرن باشد، چه سنتی...
گفت:
شکایت بردن مخلوق به خالق از خالق، ایمان محض است.
شکایت بردن مخلوق به خالق از مخلوق، شرک است.
و شکایت بردن مخلوق به مخلوق از مخلوق، کفر محض است.
گیریم مگسی اسم خود را شاهین بگذارد و بخواهد سیمرغ را اذیت کند. اگر بچه های سیمرغ هم رهایش کنند، عمرش بیش از یک روز نیست...
حرامزادگی، هنر نیست!
مؤسسه ی جهادی، پس از موفقیت خود در نشر کتاب های «دغدغه های فرهنگی» و «انسان 250ساله» و «بصیرت و استقامت»، کتاب جدید خود را در نمایشگاه، رونمایی کرد:
«صهبای اردوی جهادی»
از اسمش تابلوست که راجع به چیست..
در فصل چهارم کتاب، 80قطعه عکس کمتر منتشر شده و منتشر نشده ی حضرت آقا در مناطق محروم آمده است. بروید حالش را ببرید.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که اهل بیت را دوست داشته باشد و محبّت ما در قلبش جا گرفته باشد ، چشمه های حکمت بر زبانش جاری می شود.
(بحارالانوار، ج27،ص90)
شاید زمان اصلی ای که باید این یادداشت را می نوشتم، همان ایام جشنواره ی فجر سالی بود که «جدایی نادر از سیمین» تولید شده بود. امّا از بس دست دست کردم که به الان رسید..
بدون مقدمه. در جدایی، دو خانواده به تصویر کشیده می شود که یکی شان دینی است، امّا در سطح رعایت فقهی مانده است. و از لحاظ سطح اجتماعی زندگی هم، زندگی فقیرانه ای دارند. آن یکی خانواده، یک خانواده ی مدرن است، مردش در بانک کار میکند. وضع زندگیشان متوسط رو به بالاست. خانواده ی دوم به آن صورت دین را قبول ندارد و دوست دارد «اخلاقی» زندگی کند. منتها اخلاق منهای دین.
در یادداشت های قبل گفتم که پایین ترین سطح زندگی دینی فقه است و بالاترینش اخلاق.
در فیلم، تقریباً همه ی شخصیت ها یکبار مورد امتحان قرار میگیرند. مرد خانواده ی مدرن، عاقبت مجبور به دروغ میشود. مادرش نیز. معلم دخترش نیز. دخترش نیز. همسرش نیز به نوع دیگری، در یک آزمون رد میشود. مرد خانواده ی فقیر نیز پایش میلغزد. دختر خانواده ی فقیر، و راضیه -زن خانواده ی فقیر- عاقبت در امتحان رد نمیشوند. یعنی راضیه، همان عقاید حداقلی «دینی اش» عاقبت امر مانع، لغزش اش میشود. ولی زندگی حداکثری اخلاقی منهای دین، در هنگام بحران به هیچ درد خانواده ی مدرن نمیخورد و باز پایش میلغزد.
در یکی دو جای فیلم نیز پای شوهر راضیه میلغزد و این به دلیل این است که زیاد، خودش پایبند فقه نیست. امّا همسرش که به فقه پایبندی دارد،جلویش را میگیرد از لغزش.
از این جهت فیلم جدایی به نظرم فیلم مبارکی است، در بیان حرفی که نه علما، و نه هنرمندان مذهبی نتوانسته بودند به این دقت و هنر نشان دهند...
گفتند: در هشتصد کلمه، مقالکی بیاور. و درماندهشدم که چهگونه ممکن است! -تا اینجا به حسب کانتر نرمافزار وُرد، 28واژه نوشتهام!، یعنی چیزی نزدیک به 4درصد از متن مقالک را!
در این یادداشت، چند روایت از کتاب شریف «الغیبة» اثر کاتب نُعمانی، با موضوع دوران غیبت و ظهور، نقل خواهد شد و در پایان هر روایت، به فراخور موضوع، به قدر یکیدو خط، توضیحاتی در پرانتز عرض خواهم کرد.
-پیشتر هم بگویم که: کاتب نعمانی، از بزرگان محدثین شیعهی امامیه میباشد و در حوالی سال 300هجریقمری متولّد شد. و این نزدیکیِ تاریخِ روایتگری به دوران غیبت صغرای حضرت حجت(عج)، بر اهمیّت کتاب الغیبة ایشان میافزاید. تا جایی که حتّا بعضی از اقوال ضعیف معتقدند که کتاب، مورد قبول لفظی حضرت نیز واقع شده است. والله اعلم.-
مقدمهچینی تا همینجا کافی است. برویم سراغ اصل مطلب:
الف)فرمود: و اسلام غریبانه آغاز شد و باز همانگونه که شروع شده، غریب خواهد گشت؛ و خوشا به حال غریبان! –پرسیدند: یعنیچه؟ فرمودند: دعوتکنندهی ما، دعوت نوینی را سرخواهد داد. چنانکه رسول خدا(ص). (یعنی: دین خدا آنقدر انحراف پیدا کرده که دعوت مهدوی را دعوت به دینی جدید خواهیم پنداشت.)
ب)و فرمود: چون قائم ما(عج) ظهور کند، با جهلِ مردم، شدیدتر از آنچه پیامبر(ص) با آن برخورد کرد، برخورد میکند. پرسیدند: چنینچیزی چهطور ممکن است؟ فرمود: وقتی پیامبر به سوی مردم رفت، آنها بتهای سنگی و چوبی میپرستیدند؛ امّا وقتی قائم به سوی مردم بیاید، «جملگی» کتاب خدا را تأویل میکنند و بر او با آن احتجاج میکنند. و موج دادگستری او چنانکه گرما و سرما نفوذ میکنند، به درون خانهها راه خواهد یافت. (به عنوان مثال زنده: اگر ما رباخواری را تأویل دینی کنیم و معاملههای رباآلوده و ناسالم خود را به نام اسم «عقود دینی» انجام دهیم و نان حاصل از این گونه معاملات را بخوریم، هیچ بعید نیست که علیه صاحبالامر نیز قیام نماییم. پناه بر خدا از جاهلیتِ مرکّبِ مدرن!)
ج)و داریم که: مردم سیزده شهر و طایفه با حضرتش به جنگ در میآیند: مکّه، مدینه، شام، بصره، دشت میسان، کُردها، اعراب،... و ری! (اقوام مختلف! به گوش و به هوش! تضمینی نیست که ما جلوی حضرت نایستیم. و این که فرمودهاند 13طایفه، به معنای عدم وجود طایفههای دیگر نیست.)
د)و ایضاً: هنگامی که پرچم حق برافراشته میشود، اهل مشرق و مغرب آن را لعنت خواهند کرد. به خاطر آنچه که مردم پیش از خروج او از خاندانش میبینند. (امام خمینی گفت: شما خودتان را اصلاح کنید، مملکتتان اصلاح خواهد شد. آیتالله بهجت گفت: شما خودتان را اصلاح کنید، به تدریج جهان اصلاح خواهد شد. سید جمال اسدآبادی گفت: الاسلام محجوبٌ بالمسلمین! و پناه بر خدا از این که عاقبت معلوم شود مایهی بیدینی و کاهلبودن عدهای در دین، خود ما بودهایم..)
ه)و: وقتی او بیاید، بسیاری از کسانی که خود را اهل این امر میدانستهاند، از این امر خارج خواهند شد و خیلیهایی که به نظر، خورشیدپَرست و ماهپرست میآمدهاند، داخل امر خواهند شد. (قابل توجه خودم که همیشهی خدا، قضاوتم در مورد افراد را بر مبنای ظاهرشان قرار میدهم و مثل نقل و نبات..)
و): و خدا شرم ندارد از عذاب امّتی که به امامی غیر منصوب از جانب خدا، اعتقاد داشته باشد، اگر چه آن امّت در اعمال خود نیکوکار و پارسا باشد، و شرم دارد از عذابکردن امّتی که معتقد به امامی از جانب خداست، حتّا اگر در اعمال خود، ستمگر و گناهکار باشد. (یعنی ولایت اهلبیت(ع) بر عابد بودن، اولویت دارد و همچنین میشود استنباط کرد که: از نظر اسلام، اگر احیاناً در جوامع غیر مسلمان، بعضی از فضایل اخلاقی، بیش از جوامع مسلمان، رواج دارد، این، دلیلی بر بالاتر بودن آنها نیست.)
ز)و امام به حالتی میآید که کسی بیعتی به گردن او ندارد... (تابع هیچ سرزمینی نیست. پاسپورت، شناسنامه، کارتملّی، مدرک حوزوی و دانشگاهی، کارت بسیج، پایانخدمت، کارت بیمه، حساب بانکی، فیش حقوقی، کارت بازرگانی و... ندارد. و لذا اینها نشانهی کمال نیستند. چرا که اگر بودند، حجّت خدا پیشاپیش در دریافت اینها اقدام کرده بود..- متأسفانه نسل ما روز به روز، آنقدر در این اعتباریات گم و گور میشود و زندگیش را به این چیزها وابسته میکنند که دیگر کمکم رسماً یادش رفته که: انّ اکرمکم عند الله اتقیکم.)
ح)در زمانِ غیبتِ پنجمین نسل از فرزندانِ هفتمین امام، شما را به خدا، مواظب باشید که دینتان را از شما نگیرند. (و استادی گفت: سختترین ریاضتهای آخرالزمان، دینداری است.)
ط)پرسیدند: آیا دوران فترتی خواهد آمد که در آن، مسلمانان، امام خویش را نشناسند؟ فرمود: چنین گفته شود. پرسیدند: آنوقت ما چهکنیم؟ فرمود: چون چنین شود به همان امر نخستین بیاویزید و همان را که بر آنید بهدست داشته باشید تا عاقبت، کار بر شما روشن شود. (فترت یعنی دورانی که اماممان را نبینیم./به نظرم، نسخهی پیچیدهشده در حدیث، شیعیان را به اضطرار خواهد رساند و در جاهایی دیگر دیدم که ما تا مضطر نشویم، امامِ حاضرمان، ظهور نخواهد کرد./ شاید منظور چنین باشد. خدا میداند.)
ی) ...و هرگاه چنان حالتی بر شما آمد، از آنچه که دارید جدا نشوید تا وضع بر شما روشن گردد.. (یعنی نروید طرف مکاتبی که نه پدر و مادرشان مشخص است و نه اسلامی هستند و بعید به نظر میآید که اسلامی شوند. – و هرگاه کسی گفت سمت کفر نروید، بدترین جواب را به او بدهید: خب! تو میگی چی کار کنم آخه؟...)
ک) ...پس هیچکس از آن سرگردانی رهایی نمییابد، مگر آن که به دعایی همچون «غریق» دست نیایش بردارد... (غریق، دعاییست که در مفاتیحالجنان جناب آشیخ عباس قمی هم نقل شده است: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک -الی آخر- این دعا را قدیمیها در مساجد، بعد از نمازهایشان میخواندند./و باید ضجّه زد به درگاه خدا برای نجات از فتنههای آخرالزّمان)
ل) :و شیعه در بین خود اختلاف خواهد کرد و بعضی، بر بعضی دیگر آب دهان میاندازند و بعضی به کفر بعض دیگر شهادت خواهند داد و عدهای عدهی دیگر را لعن و نفرین کنند. (و دیدیم که چگونه بر سر یک انتخابات زپرتی، آبروی مسلمانی خویش را بردیم و رهبرمان را به اندازهی چندین سال پیر کردیم و مسلمانان بیرون از مرزها را که دلشان به جمهوریاسلامی خوش بود را لرزاندیم؛ شرم باد چپ و راست مملکت را!)
م) و نزدیکترین حالت این جماعت بهخدا، هنگامی است که حجت خدا را نیابند و از دید آنها در پرده باشد و جایگاه او را ندانند و در عین حال، آگاهی و باور داشته باشند که میثاق خدایی باطل نخواهد شد. پس در آن حالت، شبانهروز در انتظار فرج باشید. (یعنی حالا!)
ن) :صاحب این امر را با یوسف(ع) شباهتی است: خداوند کارش را یک شبه اصلاح خواهد کرد. (و استادی میگفت امدادهای الاهی، دقیقهی 90ی میباشد.)
س): مردم در دینشان(دینداریشان) گرفتار و مبتلا میشوند، شبیه طلا که برای خالصشدن، گرفتار آتش کوره میشود. سپس اینگونه خالص میشوید. (به قولِ بیوتن امیرخانی: البلاءللولاء)
ع) ...شیعیان غربال خواهند شد و بیشتر، نُخاله از غربال خارج خواهد شد... (خدا رحم کند!)
ف) ...شبیه زنبور عسل باشید. پرندگان آن را ناتوان و کوچک میشمارند. امّا اگر میدانستند در اندرونیش(کندو) چه برکتی نهفته است، هرگز با او چنین رفتاری نمیکردند. با مردم به زبانها و جسمهای خویش حشر و نشر داشتهباشید. ولی با دلهای خویش از آنها دوری کنید. (در احادیث، زنبور عسل، در چندین جا به عنوان الگوی مسلمین معرفی شده و این جای مطالعات زیادی دارد./ به قول آیتالله امجد: با مردم بجوشید، ولی از آنها رنگنگیرید..)
ص) ...همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلای دنیا و تلخکامیهای آن در امان نداشته است، و به عوض، آنها را از اهوال قیامت در امان داشته است .. (بلاهای دنیا که چنین رنجورمان میدارد، وای به حال قیامتمان، اگر دست شفاعت مولا(ع) نباشد..)
ق)و: ارادهی خدا جز بر این نیست که در موردِ ظهور، خلافِ وقت تعیینشده توسط تعیینکنندگان وقت را محقّق سازد. (یعنی کمترین مشکلی که خوابنمایان ظهور، ایجاد میکنند به تأخیر انداختن ظهور است.)
به رسم زیبای قدیمیان در پایان مجالس: و عجّل اللّهمّ فی فرج مولانا صاحب الزّمان.
(پ.ن: راویان و سلسلهی راویان احادیث، نزد نویسندهی مطلب، موجود میباشد که به علّت اطالهی کلام، ذکر نشد.)