شاید زمان اصلی ای که باید این یادداشت را می نوشتم، همان ایام جشنواره ی فجر سالی بود که «جدایی نادر از سیمین» تولید شده بود. امّا از بس دست دست کردم که به الان رسید..
بدون مقدمه. در جدایی، دو خانواده به تصویر کشیده می شود که یکی شان دینی است، امّا در سطح رعایت فقهی مانده است. و از لحاظ سطح اجتماعی زندگی هم، زندگی فقیرانه ای دارند. آن یکی خانواده، یک خانواده ی مدرن است، مردش در بانک کار میکند. وضع زندگیشان متوسط رو به بالاست. خانواده ی دوم به آن صورت دین را قبول ندارد و دوست دارد «اخلاقی» زندگی کند. منتها اخلاق منهای دین.
در یادداشت های قبل گفتم که پایین ترین سطح زندگی دینی فقه است و بالاترینش اخلاق.
در فیلم، تقریباً همه ی شخصیت ها یکبار مورد امتحان قرار میگیرند. مرد خانواده ی مدرن، عاقبت مجبور به دروغ میشود. مادرش نیز. معلم دخترش نیز. دخترش نیز. همسرش نیز به نوع دیگری، در یک آزمون رد میشود. مرد خانواده ی فقیر نیز پایش میلغزد. دختر خانواده ی فقیر، و راضیه -زن خانواده ی فقیر- عاقبت در امتحان رد نمیشوند. یعنی راضیه، همان عقاید حداقلی «دینی اش» عاقبت امر مانع، لغزش اش میشود. ولی زندگی حداکثری اخلاقی منهای دین، در هنگام بحران به هیچ درد خانواده ی مدرن نمیخورد و باز پایش میلغزد.
در یکی دو جای فیلم نیز پای شوهر راضیه میلغزد و این به دلیل این است که زیاد، خودش پایبند فقه نیست. امّا همسرش که به فقه پایبندی دارد،جلویش را میگیرد از لغزش.
از این جهت فیلم جدایی به نظرم فیلم مبارکی است، در بیان حرفی که نه علما، و نه هنرمندان مذهبی نتوانسته بودند به این دقت و هنر نشان دهند...