یکی از اساتید فیزیک دانشگاهمان بود که خدا را قبول نداشت و سر کلاس هم مدام تبلیغ این عقیدهاش را میکرد. یک روز یکی از دوستان -جناب میم- آمد و گفت که دو کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» و «فیزیکدانان غربی و مسئلهی خداباوری» را به استاد مذکور هدیه بدهیم. امّا به روشی خاص. اوّل اینکه آن را کادو کنیم و دوم اینکه اول هر دو کتاب، و یا بر روی کاغذ کادو -به صورت خیلی تابلو- مُهر بسیج را بزنیم و یا اینکه یکجوری حالیاش کنیم که این هدیه را بسیج به تو هدیه داده است.(البته گفتنی است که آن موقع در بسیج فعالیتهایی داشتیم و یاد باد آن روزگاران یاد باد...)
امّا دلیل کارها:
1.اگر آدم منطقیای باشد کتابها را میخواند و انشاءالله هدایت خواهد شد...
2.اگر کتابها را کادوپیچ کنیم، اثر مثبت روانی روی طرف دارد و در دریافت پیاممان نرمتر خواهد بود.
3.اگر بفهمد که از طرف بسیج است، به خاطر نوع رفتار ما دلش به بسیج متمایل خواهد شد و اینکه خواهد فهمید که حواسمان بهش هست و رفتارش را کنترل خواهد کرد.
***
اگر به دور و برمان دقت کنیم -مخصوصاً در محیط دانشگاهی- متوجه میشویم که چهقدر موقعیتهایی مثل این برای کار کردن وجود دارد و از آنها غافل ماندهایم.
چند وقت پیش که داشتم در اینترنت ول میگشتم، در وبلاگ یکی از دوستان شفیق -به نام مجازی «میم»- به یادداشتی برخوردم به این اسم:
مانیفستی برای افسری در جنگ نرم
آن را باز کردم و خواندم و برایش کامنت گذاشتم که: ایوالله.
خیلی وقت بود که دنبال همچه چیزی میگشتم.
آن را در ادامه برایتان میآورم. بخوانیدش.
نکته: مسلماً نقدهایی به این مانیفست وارد است و بسی جای تغییر و تکامل دارد. لکن حواستان باشد که آن را یک دانشجو مثل من و خیلی از شما نوشته است. در این زمانه به همچه رفقایی نیاز است. علاوه بر اینکه متن را میخوانید به نوع نگاه هم دقت کنید. کی پایه است؟
ادامه مطلب...
سلام. چند روزی است که در کوه و دشت می گردم و به اینترنت خیلی خیلی دسترسی دارم. شرمنده.
***
در سال تحصیلیای که گذشت، دبیر انجمن علمی دانشکدهیمان بودم. یک روز از امور فرهنگی دانشگاهمان یک اعلامیه دادند با این مضمون که «فعالین علمی» انجمنتان را معرفی کنید که ببریمشان اردو. من هم اسم چند نفر را دادم و دانشگاه بُردشان اردو.
در محیط اردو ظاهراً بینظمیهایی پیش آمده بود و بچههای ما هم حسابی گرد و خاک بلند کرده بودند و مسئول اردو را حسابی عاصی کرده بودند. روزی که اردو تمام شد، مسئول اردو به من زنگ زد که احضار شدهای به دفتر رئیس امور فرهنگی برای پاسخگویی به پارهای از مسائل! و تلویحاً هم اشاره کرد که احتمالاً حراستیات کنیم.
وقتی برای پاسخگویی رفتم جناب رئیس فرمودند این چه وضعی بوده که راه انداختید و این بیاخلاقیها یعنی چه و...؟
در جواب گفتم: «شما به من گفته بودید فعالین علمی را بفرستم و نه فعالین اخلاق را! من هم اطاعت امر نمودم.»
گفت:«این حرفها یعنی چه؟ مگر علم و اخلاق از هم جدایند؟»
گفتم: «در کلاسهای درس که این جوری میگویند و یکبار هم نزدیک بود به خاطر اینکه قائل به با هم بودن این دو هستم اخراج شوم.»
القصه اینکه آن روز به کمک خدا نجات پیدا کردم و این بود از فواید سکولاریزم علمی!
بنابر آمار، حدود 20% جمعیت جهان مسلمان هستند. چیزی در حدود 1.32 میلیارد نفر. این آمار مربوط به سال 2007 میباشد. طبق همان آمار مسیحیان 33.03% جمعیت جهان را تشکیل میدهند(2.18 میلیارد نفر).
طبق یک آمار دیگر در سال 2009، 23% جمعیت جهان به عنوان مسلمان اعلان شدهاند(1.57 میلیارد نفر) و تعداد مسیحیان را نیز 2.1 میلیارد نفر اعلان کرده است.
اگر مقایسه کنیم میبینیم در طول دو-سه سال تعداد مسلمین جهان 0.25 میلیارد رشد داشته و تعداد مسیحیان نیز 2.1 میلیارد اعلان شده است. نمیدانم 2.1 میلیارد عدد گرد شده به طرف بالا یا پایین است و یا آمار واقعی. امّا در هر صورت دو برداشت را میتوان از آن کرد:
الف)تعداد مسیحیان هیچ تغییری نکرده است.
ب)تعداد مسیحیان حدود 0.08 میلیارد کاهش داشته.
این آمار میتواند مایهی امیدواری باشد برای مسلمانان جهان.
***
هرچند که آمارهای بالا نکتههایی بود که مایهی دلخوشی اند. امّا این جمعیت 23%ی مسلمین متأسفانه توسریخور و ضعیف بار آمده اند. مسلمانان تنها 7% تراز تجاری دنیا را در دست دارند. این در حالی است این عدد در مورد امریکا به تنهایی 25% میباشد. در لیست نام کشورهای توسعهیافته نامی از کشورهای مسلمان نمیبینیم. البته کشورهای نوظهور مسلمان هم کشورهایی هستند که خواستهاند با ملاکهای غربی پیشرفت کنند. سایر کشورهای مسلمان هم آرزو دارند که یک روز امریکا تحویلشان بگیرد و نهایت پیشرفت خود را در «امریکا» میبینند.
مسلمانان جهان از نظر رسانهای بسیار فقیر میباشند و رسانه مستقل مسلمان نداریم و یا اگر داشته باشیم بسیار ضعیف عمل میکند.
مطلب بعدی در مورد کشورهای مسلمان تفرقهی آنهاست. عربستان صعودی که یکی از قویترین کشورهای مسلمان حساب میشود در دست خاندان ملعون آل سعود است و مدام بر طبل تفرقه میکوبند. آنها در پی ترویج «وهابیت» هستند. وهابیت فرقهای است که مفتیهایش میگویند هر کس که سه نفر از شیعیان را بکشد به بهشت میرود و اگر این عدد را به هفت برساند در بهشت همنشین رسولالله(ص) خواهد بود! متأسفانه میبینیم که در جهان غرب نیز این فرقه بلندگو و جایگاه تبلیغاتی خوبی دارد. اسلامی است که باب طبع امریکاییهاست! آنها فرقههای 4گانهی اهل سنت را نیز رد میکنند. امّا بیشتر، از شیعیان میترسند. شاید به این دلیل که تنها مکتب تشیع میتواند افرادی مثل امام خمینی(ره) را پرورش دهد. مصر نیز یکی دیگر از کشورهای قدرتمند اسلامی میباشد که آبروی اسلام را میبرد. ظاهراً اینها هنوز باور ندارند که اسراییل دشمن مسلمانان است و در برنامهریزیهایش حتّا برای مصر هم نقشه کشیده است و این مطلب را بارها به طور علنی خودشان اعلان کردهاند. لیبی نیز از طرفی برای خودش کار میکند و...
از سوی دیگر همهی اینها با هم علیه ایران تبلیغات میکنند و میترسند که اگر با ایران دست دوستی دهند، امریکا و اسراییل حرامزاده و انگلیس از دستشان ناراحت شوند!!!!
کشورهای اسلامی به خود باوری نرسیدهاند. میترسند و هنوز این قدرت را در خود نمیبینند که در مقابل امریکا بتوانند «نه» بگویند.
در همین یکی-دو سال اخیر، ایران کشور مالزی را به عنوان نمایندهی خود در سازمان تجارت جهانی معرفی کرد تا مسئولیت بررسی اوضاع ایران را برای الحاق به سازمان مذکور انجام دهد. این کشور آنقدر از طرف امریکا تهدید شد که انصراف داد و الآن شرایط طوری است که هیچ کشوری جرأت نمیکند پیشنهاد ایران را بپذیرد.
***
همانطور که میبینید وضع مسلمانان جهان چنین است و حتّا رشد نجومی جمعیت مسلمانان میتواند خطرناک هم باشد. چرا که با توجه به هجمهی بلندگوهای تبلیغاتی وهابیها بعید نیست که رشد مسلمین به طور تقریبی برابر باشد با رشد وهابیها!!!
در این وضع باید به فکر راه چاره بود و باید از یک میانبُر رفت. چرا که اگر بخواهیم طبق قواعد بازی پیش برویم برای همیشه باید چند صد قدم عقبتر از عموسام و رفیقهاش حرکت کنیم...
باید به فکر راهی بود غیر از این راهی که آنها میگویند برای پیشرفت باید پیمود...
در «اقلّیت بودن»، «تنها بودن» نیست
«چه بسا گروهی اندک
که بر بسیاران غلبه کردند...»
(پشت جلد کتاب اقلیت-استاد فاضل نظری)
بسم الله.
الآن حدود 2 ماه است که دارم راجع به تأسیس این وبلاگ با خودم کلنجار میروم. خیلی حرفها بود که به قد و قوارهی عینشینقاف عزیزم نمیآمد و یک محیط جدید را میطلبید. البته در عینشینقاف باز هم خواهم نوشت. امّا از جنس خودش.
لابد فکر میکنید که چرا اسم این وبلاگ را اقلیت گذاشتم. این هم از موارد کلنجار است. خیلی دنبال اسم گشتم. آخر میگویند یکی از حقوق فرزند بر گردن پدر و مادر، نام خوب است. تفأل زدم به کتاب الله. صفحهی آخر سورهی یوسف(ع) آمد. دوبار کل صفحه را خواندم. چیزی دستگیرم نشد. از آن زمان گذشت. یکبار دیگر که آن صفحه را خواندم این آیه نظرم را جلب کرد:
«و اکثر مردم ایمان نخواهند آورد و اگر هم ایمان بیاورند، مشرک خواهند بود.» (ترجمهی مضمونی آیهی 106م)
و همچنین در صفحهی یکیمانده به آخر همان سوره این آیه را دیدم:
«و بیشتر مردم ایمان نخواهند آورد. حتّا اگر بسیار مشتاق هدایتشان باشی...» (103-مضموناً)
و در جایی دیگر:
«تعداد بسیار کمی از بندهگانم شکر گذار هستند...»
و یک عالمه آیهی دیگر...
خلاصه کمکم به این نتیجه رسیدم که نام کتاب دوم جناب استاد فاضل نظری را برای این وبلاگ انتخاب کنم.
در اینجا قرار است به دنبال دستیابی به یک سبک زندهگی باشم برای شیعیان امیرالمؤمنین(ع) در این دنیای مدرن کوفتی!
انشاءالله از اهل ایمان باشیم و مشرک نباشیم و همیشه جزو شاکرین نعمتهای الاهی باشیم.
امیدوارم خدا این کارهای کوچک را از ما قبول کند و یک لحظه هم از کمک بیپایانش به ما دریغ نکند و حتّا یک لحظه هم ما را به خودمان وا نگذارد.
اِلاهی! لا تَکِلنا اِلی اَنفُسِنا طَرفَةَ عَینٍ اَبَداً.