حسبنا الله.
یکی از مشکلاتی که معمولاً به آن بر میخوریم این است که «در برخوردمان با دین گیج میشویم.» یعنی جایگاه خیلی از گزاره ها را نمیدانیم. و رابطه هایشان را با هم درک نمیکنیم. و تبعاً هر چند وقت یکبار، وقتی متوجه میشویم که «وای به ما! چه قدر در مسلمانی خویش ضعیفیم!» و جو گیر میشویم که «باید مسلمان واقعی بشوم.»، یک حجم عظیم از الاهیات میبینیم که در تمامشان لنگ میزنیم و به خاطر نفهمیدن جایگاه گزاره ها،مسائل برایمان گاهی خیلی گیج کننده میشوند و معمولاً اعصابمان خورد می شود و عاقبت هم همه چیز را ارجاع میدهیم به ظهور موفور السّرور حضرت(عج).
در این یادداشت میخواهم یک دسته بندی کلّی از محتویات دین را ارائه کنم که آن را جناب آقای جعفریان، معلّم دوران دبیرستانم، زمانی که داشت تفسیر شهید مطهری را راجع یکی از سوره های قرآن میگفت، یادمان داد و خداوند شاهد است که در این چند ساله، به عنوان یک ابزار شناختی خیلی خوب برایم راه گُشا بوده است. بسم الله...
در این دسته بندی مفاهیم دین به سه بخش تقسیم میشوند:
1-اصول عقاید
2-فقه
3-اخلاق
اصول عقاید: مسلمان بودن انسان به این بخش بستگی دارد. انسان ممکن است، مسلمان باشد، ولی «فقه» و «اخلاق» را عمل نکند. امّا انسانی که اصول عقاید را قبول نداشته باشد، در اصل سلامش شک ایجاد میشود. اصول عقاید، تقلید کردنی نیستند و هر کس باید خودش در مورد آنها به نتیجه برسد. البته تقلید از دیگران در مورد اینکه آنها چگونه راه را طی کرده اند خوب است. امّا مثلاً اینکه کسی بگوید: من خدا را قبول دارم، چون که فلانی میگوید، غلط است.
اصول عقاید 5تایند که از بچگی آنها را به اسم اصول دین میشناسیم: توحید و نبوت و معاد، امامت و عدل. (البته گفتنی است که عدل و امامت فقط در تشیع، جزو اصول دین حساب میشود و خیلی از فرق هایی که بین جوامع شیعی و سنّی میبینیم از همین دو اصل نشأت میگیرد. فتأمّل!)
اصول عقاید چهار چوب کلّی اسلام است و فضایی که در آن تنفس میکنیم.
راجع به اصول بیشتر صحبت نمیکنم. چون میدانم، همه ی مان، آن ها را در دوران تحصیلی به کرّات خوانده ایم و الآن، نشخوار فکری همانها، خیلی بیش از آنچه که من بگویم اطلاع به دست میدهد.)
فقه: تقریباً همان چیزی که به عنوان رساله ی عملیّه میشناسیم. فقه، حداقل های زندگی مسلمان را تعیین میکند. یعنی: « ای انسان مسلمان! یک سری کار هست که اگر میخواهی مسلمان باشی باید عیناً انجام بدهی.» فقه، احکام زندگی، و اعمال انسان را در 5 دسته ی اصلی تقسیم بندی میکند: واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام. نام دیگر فقه فروع دین است. خلاصه و کلیتش همان 10 است که در بچگی یادمان داده اند: تولّا، تبرّا، نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات، امر به معروف و نهی از منکر
امّا در اصل، حدود 55باب فقهی داریم. برای زندگی فقهی، چند راه داریم: اجتهاد، تقلید، احتیاط.
اخلاق: راه رسیدن به حداکثرهای دین است. یعنی اگر کسی میخواهد تعالی پیدا کند، زندگی فقهی، کفاف کارش را نمیدهد. -البته، وعده ای که داده اند این است که اگر مسلمان به فقه به طور کامل عمل کند، رستگار خواهد شد. اخلاق، زندگی را به عنوان یک مسیر میبیند که یک سمت آن به خدا و یک سمت آن به عدم میرسد. انسان در وسط این مسیر قرار دارد. در راه، منازلی وجود دارد که انسان با عبور از آنها به مقصد میرسد. در راه رسیدن به خدا موانعی هم هست که باعث دوری و گمراهی انسان میشوند. بعضی از مسائلی که در اخلاق مطرح میشوند: محبت، توبه، حضور قلب، تکبر، غفلت، یقین، علم، خضوع و خشوع، ذکر و...
یک مثال برای درک فرق اخلاق و فقه: در فقه، چیزی وجود دارد به اسم نماز. احکام فقهی راجع نماز، میگوید: وضو بگیر، لباست نجس نباشد، نماز صبح دو رکعت است، خوب است اگر اذان هم بگویی. حمد و سوره را مردها با صدای بلند بخوانند و زن ها با صدای آرام و... امّا احکام اخلاقی نماز چیز دیگری است: از یاد خدا غافل مباش، خاضع باش، عاجزانه او را بخوان و...
درباره ی روابط اجزای دسته بندی، در یادداشتهای بعدی توضیح خواهم داد.
دیروز بازی فوتبال دربی بود. یک بازی پر هیجان و نفس گیر. به لطف خدا، من فوتبالی نیستم. لکن، دیروز به علّت شرایطی، نشستم پای تلویزیون و بعد از چند سال، یک مسابقه ی فوتبال را -آن هم به طور نصفه و نیمه- تماشا کردم. بازی تا دقیقه ی 90، با نتیجه ی 0-0 پیش رفت و در دو نیمه ی اضافه، استقلال، با سه گل، پرسپولیس را بُرد. در حاشیه ی بازی یک مسابقه ی پیامک هم در حال برگزاری بود و سوآل آن چنین بود: «شما طرفدار کدام یک از دو تیم هستید؟ برای انتخاب استقلال عدد 1 و پرسپولیس عدد 2 را به شماره ی فلان ارسال کنید.» در اواخر مسابقه، گزارشگر مسابقه اعلان کرد که بیش از 3میلیون و 600هزار نفر در مسابقه شرکت کرده اند و مسابقه تا پایان برنامه ی تلویزیونی ادامه دارد. 3میلیون و 600هزار نفر!
***
فوتبال -در ایران همان ورزشی است که بوی تعفّن کثافت کاری های حاشیه ای ش مشام همه را، حتّا کسانی که فوتبالی نیستند را آزار میدهد!
***
یادم می آید اولین روز از مسابقات جام جهانی 2006 بود که یک کشتار فجیع در یک گوشه ی دنیا اتّفاق افتاد خبر آن در حاشیه ی اخبار جام جهانی قرار گرفت و عمده ی کسانی هم که خبر را شنیدند، تحت تأثیر اخبار جام جهانی، هیچ احساس خاصی نسبت با فاجعه پیدا نکردند. آن روز نهارمان ماکارونی بود. و غذا کوفتم شد. و هنوز، وقتی یاد آن روز می افتم، اوقاتم تلخ می شود. کشتار فجیعی بود.
***
یا قرمز، یا آبی. می توانی بنفش، سبز، نارنجی، سفید، مشکی و ... هم باشی. امّا عاقبتت از سه حالت خارج نیست: یا قرمز، یا آبی، یا زباله دان تاریخ فوتبال. حتّا اگر علی پروین باشی!
***
چیزی هست به اسم عقل. که هر مخلوقی، به قدری از آن بهره دارد و عقل کلّ مخلوقات، پیامبر اکرم(ص) است.
ایران، در بعضی رشته های ورزشی، افتخارات جهانی بسیاری دارد. در بعضی اول هستیم و در بعضی جزو تاپ-10 و در بعضی، جزو تاپ-20. مثل: کشتی فرنگی، وزنه برداری، والیبال، فوتسال، تکواندو، شطرنج و...
در فوتبال امّا بنابر آماری که در دانش نامه ی «غیر معتبر» ویکی پدیا دیدم، رتبه ی 42 هستیم و بنابر آمار فدراسیون جهانی فوتبال در سال 2009، تیم ذوب آهن ما با رتبه ی 118، و استقلال با رتبه ی 217 و سپاهان با رتبه ی 222، به عنوان برتری تیم های کشور شناخته شدند.
گفتم که عقل مراتبی دارد و مراتب پایین همان عقل، یعنی در صورتی که خیلی عاقل نباشیم و آی.کیویمان هم بالا نباشد و...، حکم می کند، به هر چیز به اندازه ی خودش بها بده. امّا بودجه بندی ها و نقل و انتقال ثروت در فوتبال، به مراتب بیش از بقیه ی ورزش هاست.
و من خیلی خوش بینانه به فوتبال نگاه کردم. و گرنه، گمان نمیکنم که عقل نبوی، چیزی به اسم فوتبال را عقلائی بداند. و قس علی هذا راجع بقیه ی ورزش های قهرمانی.
***
و خلاصه این که سالی چند بار، لیگ های مختلف در جهان برگزار میشود و هر چهار سال یکبار جام جهانی برگزار می شود و چیزی به اسم 90 ایجاد می شود و یک عالمه نشریه و سایت و برنامه ی تلویزیونی و تجارت و لهو و لعب و غفلت و غفلت و غفلت...
***
و سیاسیون یاد گرفته اند برای دفع آشوب های احتمالی انجام هر کاری که ممکن است آشوب زا باشد، یک شوک فوتبالی به جوامع بدهند و با خیال راحت کار خود را انجام دهند.
***
و فوتبال به هیجان و خشم دامن میزند. و ظرفیت هیجان و خشم آدمی را بالا میبرد و لذا روز به روز باید هیجان فوتبال و سایر چیزهای مهیج بالاتر برود تا از جای دیگر بیرون نزند. و اگر یک وقت ظرفیت هیجان و خشم بالا رفت و ارضا نشد، ممکن است فاجعه ی خمینی شهر به وجود بیاید.
***
و شاید اگر مارکس هم اکنون زنده بود، آن نظر معروفش را عوض میکرد و با شدتی بیشتر از قبل، فریاد می کشید:
«فوتبال، افیون توده هاست.»